-
دوست داشتن
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1391 09:57
به چه دردم می خورد که دوستم بدارند؟ اگر تو مرا دوست بداری لذتش را تو می بری نه من. شیـــــطان و خــــــــــدا - ژان پل سارتر
-
دور....
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1391 09:54
........از میان پلک های نیمه باز خسته دل نگاه می کنم مثل موج ها تو از کنار من دور می شوی... باز دور می شوی... روی خط سربی افق یک شیار نور میشوی با چه می توان عشق را به بند جاودان کشید؟ با کدام بوسه با کدام لب؟ در کدام لحظه در کدام شب؟ مثل من که نیست می شوم... مثل روزها... مثل فصل ها... مثل آشیانه ها... مثل برف روی بام...
-
نهایت شب
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1391 09:52
....... من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیار و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم . . . فروغ فرخ زاد
-
برهوت
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1391 09:41
با کلیدی اگر میآیی تا به دستِ خود از آهنِ تفته قفلی بسازم. گر باز میگذاری در را، تا به همتِ خویش از سنگپارهسنگ دیواری برآرم.ــ باری دل در این برهوت دیگرگونه چشماندازی میطلبد.... شاملو
-
امید
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1391 09:39
شروع امروز را دوست داشتم....یک امید جدید...........دوباره برگشتیم به روزهای قبل...همون شور و هیجان ...حس کنجکاوی........وای همیشه فکر میکردم این حس در من مرده...ولی نه...از همیشه قویتر است...این بار دیگر اشتباه نمی کنم...وای چقدر این حس را دوست دارم...مثل قدیم
-
ثانیه ها
شنبه 14 بهمنماه سال 1391 10:10
هیچوقت تا به این وقت از کلمه ثانیه ها و لحظه ها و زمان تنفر نداشتم.همیشه فکر می کردم زمان باید بگذرد .ثانیه ها باید بگذرد...اما حیف همیشه فکر می کردم ثانیه ها ی من بدرستی گذشته است.اما نه.....همش اشتباه ...همش ایراد....این همه اشتباه...من چرا تا به حال حس نکرده بودم..... من درست پیش رفتم اما پس چرا الان این ثانیه هایی...
-
عکس
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1391 10:45
عکس "کودک کنگویی" برنده 5 جایزه بین المللی عکاسی
-
من
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1391 10:14
به نظر من آدمها دو دسته هستن : یا از من پولدارترن که بهشون میگم مال مردم خور و ... یا بی پول ترن که بهشون میگم گشنه گدا و ... یا بهتر از من کار میکنن که بهشون میگم خرحمال و ... یا کمتر کار میکنن که بهشون میگم تنبل و ... یا از من سرسخت ترن که بهشون میگم کله خر و ... یا بی خیال ترن که بهشون میگم ببو و ... یا از من...
-
the meaning of life
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1391 09:51
When I went to school, they asked me what I wanted to be when I grew up. I wrote down ‘happy’. They told me I didn’t understand the assignment, and I told them they didn’t understand life. John Lenno n
-
سیب
سهشنبه 26 دیماه سال 1391 13:08
دلم تنگ شده است.لحظه شماری می کردم ببینمش-دستشو بگیرم و ببوسمش. .زمان گذشت ......خیلی سریع گذشت.......ما پیر شدیم......اما دیگه دلم براش تنگ نمی شد.دیگر آغوشش گرم نبود.......من ماندم و یک سیب گاز زده پشت مانیتور ! بر دلم سیبی سرخ می چرخد دستی نیست!
-
skyfall
سهشنبه 26 دیماه سال 1391 12:47
You may have my number, you can take my name But you’ll never have my heart Let the sky fall, when it crumbles
-
مرا فریاد کن
یکشنبه 24 دیماه سال 1391 09:21
اشک رازیست لبخند رازیست عشق رازیست اشکِ آن شب لبخندِ عشقام بود. قصه نیستم که بگویی نغمه نیستم که بخوانی صدا نیستم که بشنوی یا چیزی چنان که ببینی یا چیزی چنان که بدانی... من دردِ مشترکام مرا فریاد کن. ... احمد شاملو
-
شهوت
سهشنبه 19 دیماه سال 1391 10:48
.... چه قدر بیشباهتم به تو من ای شهوت شراره افکن بر چمن.....
-
...
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 12:27
یک روز یه ترکه ... اسمش ستارخان بود، شاید هم باقرخان.. ؛ خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛ یه روز یه رشتیه.. اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛ اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد. یه روز یه لره... اسمش کریم خان زند بود، موسس سلسله زندیه؛ ساده زیست، نیک سیرت و عدالت پرور بود و تا ممکن می شد از شدت عمل...
-
خواب
یکشنبه 17 دیماه سال 1391 12:52
سر به هر بالشی می گذارم با خواب تو بیدار می شوم.............
-
سایه
یکشنبه 17 دیماه سال 1391 12:51
سایه ام مرا می فهمد.از سایه ام می ترسم.....
-
.....
چهارشنبه 13 دیماه سال 1391 21:30
چه دورم ــ آه ــ در کنار تو، چه نزدیک، هنگامی که میروی!
-
its a sin
چهارشنبه 13 دیماه سال 1391 21:10
من عاشق این آهنگ PET SHOP BOYS هستم..... When I look back upon my life It's always with a sense of shame I've always been the one to blame For everything I long to do No matter when or where or who Has one thing in common, too It's a, it's a, it's a, it's a sin It's a sin Everything I've ever done Everything I ever do...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 دیماه سال 1391 20:56
در آَغوش گرفتمش..محکم......نوازش گیسوان بلند و روشن او آرامشم میداد......بوی زندگی ..بوی عشق....شانه های پر قدرت ......اما حیف .جسمی مال من بود که مدتی پیش مرده بود.... بله مرده .....اون مرده بود....و من این همه سال با جسمی خالی از قلب عشقبازی می کردم......
-
نور
چهارشنبه 13 دیماه سال 1391 20:47
از یه خیابان طولانی عبور می کردم....شب بود...ستاره ها را می شمردم..همه می درخشیدند......خیابان تمام نشد....اما همه ستاره ها به ناگه خاموش شدند...من ماندم و تاریکی آن خیابان!
-
عشق
چهارشنبه 13 دیماه سال 1391 20:42
همه چی از اون روزی شروع شد که اون دیگه من نبودم.....حرف زیاد می زد و شعار زیاد می داد.....همه چی برام دو دو تا چهار تا بود.تا اینکه آمد....از اعداد دیگر حرف زد.....از دل بستن.....از اعتماد....از عشق..........داشت باورم می شد...نه یعنی باورم شد...اما ناگهان از خواب بیدار شدم و فهمیدم هنوز دو دو تا چهار تا میشه و جز این...
-
ترانه آب دریا
سهشنبه 12 دیماه سال 1391 11:24
ترانه آب دریا دریا خندید در دور دست، دندانهایش کف و لبهایش آسمان. -تو چه میفروشی دختر غمگین سینه عریان؟ -من آب دریاها را میفروشم، آقا. -پسر سیاه، قاتی ِ خونت چی داری؟ -آب دریاها را دارم، آقا. -این اشکهای شور از کجا میآید، مادر؟ -آب دریاها را من گریه میکنم، آقا. -دل من و این تلخی بینهایت سرچشمهاش کجاست؟ -آب...
-
...
شنبه 9 دیماه سال 1391 09:49
غولآسا پیکری داشت و کودکانه صدایی. هیچ چیز به تحریر صدای او مانند نبود: درد مطلق بود به هنگام خواندن زیر نقاب تبسمی.
-
مردی تنها
شنبه 9 دیماه سال 1391 09:48
در پسِ دیوارهایِ سنگی یِ حماسه هایِ من همه آفتاب ها غروب کرده اند. آن سویِ دیوار ، مردی با پُتکِ بی تلاش اش تنهاست، به دست های خود می نگرد و دست های اش از امید و آینده تهی ست. این سویِ شعر ، جهانی خالی ، جهانی بی جنبش و بی جنبنده ، تا ابدیت گسترده است گهواره یِ سکون ،از کهکشانی تا کهکشانی دیگر در نوسان است ظلمت ، خالی...
-
I CAN DO IT
سهشنبه 5 دیماه سال 1391 13:20
-
هوای تازه
سهشنبه 5 دیماه سال 1391 12:44
هوا خیلی آلودست............گلوم می سوزه ...چشم هایم قرمز شده.....دلم هوای تازه می خواد
-
سبز
سهشنبه 5 دیماه سال 1391 12:27
سبز ، توئی که سبز می خواهم سبز باد و سبز شاخه ها اسب در کوهپایه و زورق بر دریا سراپا در سایه ، دخترک خواب می بیند بر نرده مهتابی خویش خمیده سبز روی و سبز موی با مردمکانی از فلز سرد سبز توئی که سبز می خواهم و زیر ماه کولی همه چیزی به تماشا نشسته دختری را که نمی تواندشان دید سبز توئی که سبز می خواهم خوشه ستارگان یخین...
-
برف
شنبه 25 آذرماه سال 1391 13:44
امروزاولین برف سال 91 رو دیدم.....آیا سال 92 رو هم می بینم؟
-
اندیشیدن
شنبه 25 آذرماه سال 1391 13:42
اندیشیدن به تو زیباست و امید بخش چون گوش سپردن به زیباترین صدا در دنیا زمانی که زیباترین ترانه ها را میخواند اما امید برایم بس نیست دیگر نمیخواهم گوش دهم می خواهم خود نغمه سر دهم ... "ناظم حکمت"
-
مرگ
سهشنبه 21 آذرماه سال 1391 14:30
هرگز از مرگ نهراسیده ام اگرچه دستانش از ابتذال شکننده تر بود. هراس من باری همه از مردن دز سرزمینی ست که مزد گورکن از آزادی آدمی افزون باشد. جستن یافتن و آن گاه به اختیار برگزیدن و از خویشتن خویش بارویی پی افکندن اگر مرگ را از این همه ارزشی بیش تر باشد حاشا حاشا که هرگز از مرگ هراسیده باشم......