غمنامه ای برای یاسمن ها

غمنامه ای برای یاسمن ها

دوستت می دارم اما نمی توانی مرا دربند کنی همچنان که آبشار نتوانست پس مرا دوست بدار آنچنان که هستم
غمنامه ای برای یاسمن ها

غمنامه ای برای یاسمن ها

دوستت می دارم اما نمی توانی مرا دربند کنی همچنان که آبشار نتوانست پس مرا دوست بدار آنچنان که هستم

The thinker


Auguste Rodin

گریزگاه

جهان پیشینم را انکار می‌کنم،
جهان تازه‌ام را دوست نمی‌دارم،
پس گریزگاه کجاست!
اگر چشمانت سرنوشت من نباشد؟


غاده السمان

ترجمه دکتر فرزاد

سپید

زنی عاشق ورق‌های سپید
آمدم که بنویسم...
کاغذ، سفید بود،
به سفیدی مطلق یاسمن‌ها
پاک، چونان برف
که حتی گنجشک هم بر‌آن راه نرفته بود
با خود پیمان بستم که آن را نیالایم ...
پگاه روز بعد، دزدانه به سراغش رفتم
برایم نوشته بود: ای زن ابله!
مرا بیالای تا زنده شوم و بیفروزم،
و به سوی چشم‌ها پرواز کنم
و باشم...
من نمی‌خواهم برگ کاغذی باشم
دوشیزه و در خانه مانده!...


غاده‌ السمان

 ترجمه دکتر عبدالحسین فرزاد


تو

آه ای دو چشم خیره به ره مانده
آری منم که سوی تو می آیم
بر بال بادهای جهان پیما
شادان به جستجوی تو می آیم



....فروغ.....

همیشه سبز


برگ هایی پژمرده که لذت طولانی تابستان را سپری کرده اند و حال به هیچ دردی نمی خورند جز توده شوند و بپوسند ... و درختانی که به دلایلی مبهم و نامشخص همیشه سبزند
"بکت"

فراتر از بودن


به نظر من ما انسانها بر روی کره زمین زندگی نمیکنیم ، بلکه سرزمین واقعی ما ، قلب کسانی است که به آنها علاقه داریم .

فراتر از بودن - کریستین بوبن

رواق شگفت


دراین میانه ام هوسی است

که ازسنگ معشوقی بتراشم

ودرسینه گاهش قلبی تعبیه کنم

که باچشمانم درضربان باشد.

دراین خرابه ام اندیشه ای است

که ایوانی برافرازم

                         بر زبر آسمان

که چهارستون استواری اش را

بر دوش چهار انگشت شکسته بنشانم

وخستگان این میانه را

دراین رواق شگفت

سراندازم و

             هماره چاووشی کنم

آه ای دوست

مرا دراین سال

                     هوسی است

که باتو

بی این همه

ازاین همه

              بگریزم


"عبدالحسین فرزاد"