همه چی از اون روزی شروع شد که اون دیگه من نبودم.....حرف زیاد می زد و شعار زیاد می داد.....همه چی برام دو دو تا چهار تا بود.تا اینکه آمد....از اعداد دیگر حرف زد.....از دل بستن.....از اعتماد....از عشق..........داشت باورم می شد...نه یعنی باورم شد...اما ناگهان از خواب بیدار شدم و فهمیدم هنوز دو دو تا چهار تا میشه و جز این قاعده چیز دیگری نیست....
ترانه آب دریا
دریا خندید
در دور دست،
دندانهایش کف و
لبهایش آسمان.
-تو چه میفروشی
دختر غمگین سینه عریان؟
-من آب دریاها را
میفروشم، آقا.
-پسر سیاه، قاتی ِ خونت
چی داری؟
-آب دریاها را
دارم، آقا.
-این اشکهای شور
از کجا میآید، مادر؟
-آب دریاها را من
گریه میکنم، آقا.
-دل من و این تلخی بینهایت
سرچشمهاش کجاست؟
-آب دریاها
سخت تلخ است، آقا
دریا خندید
در دور دست،
دندانهایش کف و
لبهایش آسمان.
ترجمه احمد شاملو
اندیشیدن به تو زیباست
و امید بخش
چون گوش سپردن به زیباترین صدا در دنیا
زمانی که زیباترین ترانه ها را میخواند
اما امید برایم بس نیست
دیگر نمیخواهم گوش دهم
می خواهم خود نغمه سر دهم ...
"ناظم حکمت"
هرگز از مرگ نهراسیده ام
اگرچه دستانش از ابتذال شکننده تر بود.
هراس من باری همه از مردن دز سرزمینی ست
که مزد گورکن
از آزادی آدمی
افزون باشد.
جستن
یافتن
و آن گاه به اختیار برگزیدن
و از خویشتن خویش بارویی پی افکندن
اگر مرگ را از این همه ارزشی بیش تر باشد
حاشا حاشا که هرگز از مرگ هراسیده باشم......